بوی عطر یار آورده نسیم کربلا
بر مشامم می رسد هر دم شمیم کربلا
خوش به حال من که هستم زائر قبر حسین(ع)
اشک شوقم می چکد در هر قدم از هر دو عین
می روم با پای دل، با پای سر، با پای تن
سوی قبر زاده زهرا(س)، امام ممتحن
داشتم در سر هوای کوی او را سال ها
تا شود توفیق، کارم بود روز و شب دعا
با سری افکنده و حالی پریشان و خجل
راهی کرب و بلا هستم من بشکسته دل
می روم تا قبر او را بوسه بارانش کنم
می روم تا هستی خود را به قربانش کنم
قصد من آن نیست تا قدری جهانگردی کنم
قصد دارم با حسین(ع) ابراز همدردی کنم
می روم پای پیاده رو به سوی کربلا
تا که دِیْنم را ادا سازم به آن خون خدا
کاروان غصه ها رفتند تا شام ستم
روی دوش کاروان بار مصیبت ها و غم
رفته اند آنان چهل منزل مصیبت تا به شام
تا به مقصد ذره ای آنها ندیدند احترام
یکصد و پنجاه فرسنگ است تا شام بلا
پا برهنه رفته اند آنان تمام راه را
دیده اند آنان فقط جور و جفا، ظلم و ستم
چشمشان لبریز خون و قلبشان لبریز غم
پیش رو یک کاروان رنج و غم و آه و فغان
پشت سر شلاق و سیلی، ظلم و جور ساربان
پایشان پر آبله گردیده از شن های داغ
روزشان از ظلم ظلمانی و شبها بی چراغ
اشک چشم و خون دلی ها و هزاران ناسزا
بود سهم کاروان رنج ها و غصه ها
بر سر سرهای روی نیزه خورده سنگ غم
کاروان لبریز درد و رنج و اندوه و الم
کاروان از دشمنان دیدند پرخاش و عتاب
برده شد این کاروان حتی سوی بزم شراب
چون سر مولا تلاوت کرد قرآن را حزین
بر لب او خورد چوب خیزران مفسدین
سیزده فرسنگ باشد از نجف تا کربلا
در مسیر من نباشد جز نکویی و وفا
هر چه خواهم خادم موکب مهیا می کند
خدمتی بی حد به من با عشق مولا می کند
خادم موکب به من لطف فراوان می کند
تاول پاهای من را بوسه باران می کند
می دهد پاهای من را شستشو با آب گرم
می نشیند روی پیشانی عرق از روی شرم
خانه ی دل گر چه لبریز غم و درد و عزاست
گر بمیرم از غم سبط پیمبر(ص) هم سزاست
دیده اند اهل حرم جور و جفا در راه شام
می روم تا کربلا در ناز و نعمت،... والسّلام